بعضی وقتا انقدر آدم احساس تنهایی میکنه که با خودش میگه اصلا من اینجا چیکار میکنم؟
..........
سلام
جدا از اینکه حق با کیه و با کی نیست و جدا از اینکه چه حرکتی درسته و چی نیست
هیجان این چند هفته اخیر جامعه رو دوست دارم. مردم ما سالهاست بی هدف هستن. حتی شرکت تو راهپیمایی ها هم برای خیلی ها یه جور عادت شده تا یک حرکت
بالاخره اینکه حرفی رو بزنی و حاضر شی براش هزینه بدی و بحث کنی خیلی بهتر از اینه که همه از رو هم رج زده شده باشن و عین هم فکر کنن. هر اتفاقی هم افتاد بگن ما به حرف فلانی گوش میدیم
من که اینجوری فکر میکنم
- نوبنیاد؟
- بیا بالا .... من خودم به احمدی نژاد رای دادم ولی خانوم بچه هام همه موسوی بودن... بالاخره کارایی کرده
- اصلا کاملا مشخصه آقا...
مرد با شتاب نشست رو صندلی ماشین و هنوز در رو نبسته وارد بحث داغ داخل تاکسی شد!
گاهی فک میکنم اگه بشه مشاهدات و شنیده های یکسالم رو تو تاکسی جمع کنم و مکتوب کنم یه کتاب خوش سرو شکل از توش دربیاد! واقعا بحثای تاکسیایی (!) چیز دیگه ای هستن
فقط این بار ازش خاطره بدی برام باقی موند:
مرد چند لحظه قبل از پیاده شدن با افسوس گفت بعد از 20 سال رای دادم. عجب اشتباهی کردم. دیگه هرگز رای نمیدم... و با افسوس رفت
با خودم گفتم کاش میدونستیم چی رو داریم خرج میکنیم برای به قدرت رسیدن... کاش....
سلام
اینم انتخابات. تموم شد. نتایج آرا هم تا حدی مشخص شده. من یک شهروند عادی هستم. جزو ناظرین شورای نگهبان و ناظرین کاندیداها و اینا هم نبودم. از جاهای دیگه و شهرای دیگه هم خبری ندارم. اما تو تهران خودم شخصا تقلب دیدم (به نفع کاندیدِ تا اینجا پیروز که البته گزارش هم کردم
) . راستی به نظر شما خیلی عجیب نیست آقای کروبی که دوره قبل اینهمه رای آورده بودن که نزدیک بود به دور دوم هم برن الان 88/0 درصد رای داشته باشن؟
... به هر حال امروز روز بعد از انتخابات هست و دیگه مبارزه و حرف و اینها فایده ای نداره. اعلام تقلب هم در حوزه اختیارات کسان دیگه اس. فقط خدا کنه کسی شور و شوق و مشارکت مردم رو در این انتخابات به نفع خودش و برای قدرت خودش حیف و میل نکرده باشه
دیشب هم مثل شب انتخابات تا بعد از نماز صبح خوابم نبرد. نگران بودم. بیش از پیروزی ایکس یا ایگرگ نگران اینکه این حجم از انرژی جوان و شور انتخاباتی چطور باهاش برخورد میشه. دوست نداشتم بعد از اون مبارزات و فضای خوب به اینجا بکشه که سایتها بسته و فیلتر بشه و .....
بعد از نماز یه چرت خوابیدم . قراره امروز برم دانشگاه اما اخبار میگه امتحانات عقب افتاده. نمیدونم اصلا دانشگاه بازه یا نه. یاد خواب اصحاب کهف افتادم...
نه فایده نداره... دلم بیشتر از این حرفا گرفته... برم ببینم چطور باید خودم رو راضی بکنم که هیچ کدوم از اون کارا و حرفا فایده نداشت
علی علی
سلام
راستش اینه که همیشه خدا دلم میخواسته یه وبلاگ روزنوشت داشته باشم… نمیدونم چرا… فقط اینجوری به نظرم میاد که تنها وبلاگی که واقعا و حقیقتا مفهوم رسانه ای "وبلاگ" رو دربر میگیره اونی هست که زمان به روز رسانی مشخصی داشته باشه. حالا اگه روزانه نشد هفتگی.. یا ماهانه… یعنی اگه نویسنده خودش رو مقید بدونه ( بیشتر دربرابر خودش تا خواننده ها) که در زمانهای خاصی بنویسه خیلی بیشتر میتونه از خصوصیات رسانه ای وبلاگ استفاده کنه و البته توان نوشتنش رو بالا ببره
یه جورایی میخوام بگم این وبلاگ قراره تخته سیاه من باشه ( یا شایدم اونجور که امروز مده تخته سفیدم!) که جلوی روی شما مینویسمش
نه قالبم کامله نه لوگو و این چیزا دارم… حالا یواش یواش درست میشه… همینجوری گفتم یه سلامی عرض کرده باشیم و یک فلسفه وجودی برای خودمان نوشته باشیم
فعلا ما بریم که شما به کارتون برسین
یاعلی
